مادر در خواب پسر شهیدش را میبیند. پسر به او میگوید:«توی بهشت جام خیلی خوبه. چی میخوای برات بفرستم؟».
مادر میگوید:«چیزی نمیخوام؛ فقط جلسه قرآن که میرم، همه قرآن میخونن و من نمیتونم بخونم خجالت میکشم. میدونن من سواد ندارم، بهم میگن همون سوره توحید رو بخون.».
پسر میگوید:«نماز صبحت رو که خوندی قرآن رو بردار و بخون!».
به ادامه مطلب مراجعه کنید.